غزل مناجاتی با خداوند کریم
چـشمـم از آسـتانت غیر از کـرم ندیده ای آیـۀ مـحـبت، از تـو به مـا رسـیـده از خـانۀ کـریـمان خـالی نـرفـته دستی سـائل نـشد پـشـیـمـان از مـنّت کـشـیده خـیری اگر رسیـده، از جـانب تو بوده برگـشـته خـانۀ تو، از خـلق دل بُـریده دست از تو برندارد حق دارد آن کسی که از چشمۀ عنایت یک جرعه می چشیده جاماندهها غریبند، گاهی نگاه بد نیست گریهست کار و بارش چشم حرم ندیده کـرب وبـلای ما را دست رقـیـه دادند باید بگـیـرم امـضا از کـودکی خـمـیده با قطرههای اشکت حاجت بگـیر سائل از کـودکی که جان داد پای سر بـریده |